باز ز بازار حسنِ گلرخت یاد آورم
قیمت لعل ندارم دل بدل شاد آورم
دل خریدار تو باشد جنس زر جیبم نشد
مرغ دل را چون اسیرِ نزد صیاد آورم
میفروشم هر چی دارم تا خریدارم شوی
خون دل را چو حنای پایت ایجاد آورم
من ز شعر مولوی آواز نائ خوانم ات
صد دل دیگر خریدار تو فریاد آورم
من ز عُنقای عطاریِ ، بو پیام میدهم
بال عشقِ میزند دل ، تحفه بنیاد آورم
من
باز ز بازار حسنِ گلرخت یاد آورم
قیمت لعل ندارم دل بدل شاد آورم
دل خریدار تو باشد جنس زر جیبم نشد
مرغ دل را چون اسیرِ نزد صیاد آورم
میفروشم هر چی دارم تا خریدارم شوی
خون دل را چو حنای پایت ایجاد آورم
من ز شعر مولوی آواز نائ خوانم ات
صد دل دیگر خریدار تو فریاد آورم
من ز عُنقای عطاریِ ، بو پیام میدهم
بال عشقِ میزند دل ، تحفه بنیاد آورم
من زدیوان معانی بوریا سرمایه ام
نالهٔ عرفان زبیشه ، عجز آزاد آورم
تحفهٔ دیگر ندارم تا فدای تو کنم
خون دل بیتی نو از کلک (منش )زاد آورم
من نبودم تو آوردی مرا مهمان خاک
خوردونوشم دادهٔ ازفیض دسترخوان خاک
نور خود در خاک جسم خالی ام افزون کنی
تا بگلزار عشقت لاله گردم اندر جان خاک
لاله در دامان خاک عاجزی ، من آیینهٔ ات
رنگ هستی را نمایش میدهد دستان خاک
زر تویی زرگر تویی کز خاک زر افزون کنی
می نمایی زینت و زیور به هر سامان خاک
خاکم ز تو جانم ز تو کی (منش ) اندرمیان
هر کجا باتو دل خوش روش یا پنهان خاک
آسمان دور و زمین سخت ،غم جان در بر است
آدم خاکی سپند بی صدایی مجمر است
گفته اند تاج کرم بر فرق من حریت بیین
من که دیدم تن اسیر هرنفس بندی تراست
ریشهٔ رنج و بلای روزگار افتاد امل
دار دنیا حلقه دام شکار مستراست
ماجرای آمدن یا شوق رفتن کس نگفت
یاکه مانشنیده یم، گفته اند گوشم کر است
عشق و سودای جنونِ دار این دنیای دون
یک دو روزی بیش و کم چون ش
آسمان دور و زمین سخت ،غم جان در بر است
آدم خاکی سپند بی صدایی مجمر است
گفته اند تاج کرم بر فرق من حریت بیین
من که دیدم تن اسیر هرنفس بندی تراست
ریشهٔ رنج و بلای روزگار افتاد امل
دار دنیا حلقه دام شکار مستراست
ماجرای آمدن یا شوق رفتن کس نگفت
یاکه مانشنیده یم، گفته اند گوشم کر است
عشق و سودای جنونِ دار این دنیای دون
یک دو روزی بیش و کم چون شیشهٔ شور و شر است
دود و آتش کوچه کوچه غزه را ویرانه بین
دل درون سینهٔ شیخان بفکر نفت و انبار زر است
دست استدعا بسوی حضرت والا کنم بالا
چون پناه بی کسان تنها امید در باور است
داغ حرمان، درد دل، سوادی جان بار (منش)
این همه چیزی که دل را راحله بر سر است
حالا که جهان شاهد گردش سال است
طوق طلب گل بری دوش نهال است
مرغزار وطن تشنهٔ باران وفا شد
ای ابر بهاری نم نم تو جوش کمال است
وقت طرب و ساغر و جام می گلگون
رنگ چمن سبز ، چو سر مستئ حال است
لاله شکر سرخ به دامان زمین ریخت
تحفه ، قدمی چند، گذرگاه غزال است
چشم و نظری هرکه شود لایق دیدار
ولله که دلش اندر طلب صد پرو بال است
دانی که بهار،
حالا که جهان شاهد گردش سال است
طوق طلب گل بری دوش نهال است
مرغزار وطن تشنهٔ باران وفا شد
ای ابر بهاری نم نم تو جوش کمال است
وقت طرب و ساغر و جام می گلگون
رنگ چمن سبز ، چو سر مستئ حال است
لاله شکر سرخ به دامان زمین ریخت
تحفه ، قدمی چند، گذرگاه غزال است
چشم و نظری هرکه شود لایق دیدار
ولله که دلش اندر طلب صد پرو بال است
دانی که بهار، حیرت رنگ است سرا سر
رویدن گلها زسخامندی ، ارباب ،مثل است
شعر و غزل و سازِ سراپردهٔ گیتی
گوید که غنیمت شمر ارعمر مجال
بازآ، به لب جوی، بنوش آب شرین را
کین تشنگئ حلق ترا ختم و زوال است
دریاب شرف حسن خرد از سر تعظیم
میکوش به دلت هوش که اوقات وصال است
دانی که چمن رنگ خزان میخرد آخر
شعرتو (منش ) شبنم تر وصف ز جلال است
خوش خبر ای دوستان که ماه مهمان میرسد
بر در جان ، نور سبحان ماه قرآن میرسد
تاج و تخت و منزلت باری برای مومنان
روزهٔ ایام شادی ماه غفران میرسد
تشنه کامان ازبرای بارش باران او
انتظار چشم شان را حسن پایان میرسد
شوق و ذوق روزه داران در قیام لیل جو
ختم قرآن و تلاوت نوبت آلان میرسد
موسم ایثار و بخشش، وقت دلجویی همی
خوش خبر ای دوستان که ماه مهمان میرسد
بر در جان ، نور سبحان ماه قرآن میرسد
تاج و تخت و منزلت باری برای مومنان
روزهٔ ایام شادی ماه غفران میرسد
تشنه کامان ازبرای بارش باران او
انتظار چشم شان را حسن پایان میرسد
شوق و ذوق روزه داران در قیام لیل جو
ختم قرآن و تلاوت نوبت آلان میرسد
موسم ایثار و بخشش، وقت دلجویی همی
دامن خیرات هرسو خوش فراوان میرسد
اهل تقوی ، اهل تسلیم امور کردگار
چون بخوانی خویش را حالا نمایان میرسد
بی ریا و بی تکلف دست محرومان بگیر
این بدان ازعالم غایب چو سامان میرسد
گر عبادت را تو سرمشقت نمودی دل (منش)
این بدان آرامش جانت چو پیمان میرسد
در بگشا، در بگشا روی سیاه آمدم
بنده خاکی به درت ذرهٔ کاه آمدم
شرم تغافل کشم بار خمی دوش دل
دیده گریان خون ناله و آه آمدم
درد تن خسته ام رفت زیادم ولی
ناله نی در سخن جان گواه آمدم
شام طراوت مرا با سرغفلت گذشت
زین سبب همرنگ برف وقت پگاه آمدم
دوش کمین نفس همدم آواره است
تیشهٔ فرهاد خم به سر تباه آمدم
چند صد وچندین طرف راه نباشد مرا
یکطرفم سوی
در بگشا، در بگشا روی سیاه آمدم
بنده خاکی به درت ذرهٔ کاه آمدم
شرم تغافل کشم بار خمی دوش دل
دیده گریان خون ناله و آه آمدم
درد تن خسته ام رفت زیادم ولی
ناله نی در سخن جان گواه آمدم
شام طراوت مرا با سرغفلت گذشت
زین سبب همرنگ برف وقت پگاه آمدم
دوش کمین نفس همدم آواره است
تیشهٔ فرهاد خم به سر تباه آمدم
چند صد وچندین طرف راه نباشد مرا
یکطرفم سوی تو راهٔ پناه آمدم
صفر (منش )ضرب صد پیش خودت چون شود
در گذر از غفلتم عذر بخواه آمدم
اینجا چی عجب درد ز درمان گله دارد
آشفتگی از زینت و سامان گله دارد
وحشتکدهٔ زیست چو بدنامی فروشد
بوزینه هم از صورت انسان گله دارد
اینجا که تپش در دل هرکس نگنجد
سنگ صنم از صورت هر جان گله دارد
آزاده گی از قید و شروط نیست مهیا
زنجیر حریص از قلت هر نان گله دارد
آسان چوشود سایهٔ خورشید خریدن
قیمت مگر از شوکت ارزان گله دارد
از بسکه طبیب است همه مشغ
اینجا چی عجب درد ز درمان گله دارد
آشفتگی از زینت و سامان گله دارد
وحشتکدهٔ زیست چو بدنامی فروشد
بوزینه هم از صورت انسان گله دارد
اینجا که تپش در دل هرکس نگنجد
سنگ صنم از صورت هر جان گله دارد
آزاده گی از قید و شروط نیست مهیا
زنجیر حریص از قلت هر نان گله دارد
آسان چوشود سایهٔ خورشید خریدن
قیمت مگر از شوکت ارزان گله دارد
از بسکه طبیب است همه مشغول سلاخی
زخم جگر از شیوهٔ در مان گله دارد
در بستر تاریکی اگر عافیت آید
دزدان همه از راه چراغان گله دارد
اینجا که خرد را نخرد کس به دو پشکل
حرف و سخن از دفتر و دیوان گله دارد
در گیر غم نان نه خورد آش خرد را
لقمه هم از تیزی دندان گله دارد
کوچشم خرد تا که ببیند غم دل را
جوران همه از عینک کوران گله دارد
دردا که (منش) سوخت دلت حیف دریغا
شعر ترت از اشک دو چشمان گله دارد
دل ربود ازما کمرباریکِ گل ،اندامِ ناز
آه چی محشر می فزاید چشم چون بادام ناز
لب شکر، ابرو کمان، مژگان خدنگ ناز ناز
واه کز این صورت ِ یکسر تو شنو پیغام ناز
زلف ِ مشکین موج ناز و ِقامتش رعنا بلند
رخ سپید همچو مه خوش رنگ اندر شام ناز
ناز اوبالای کوه و عجزما بر فرش خاک
کار دل هر روز، کوتل پیچ اندر دام ناز
پای لنگم آبله باران زخم احتیاج
سیع ن
دل ربود ازما کمرباریکِ گل ،اندامِ ناز
آه چی محشر می فزاید چشم چون بادام ناز
لب شکر، ابرو کمان، مژگان خدنگ ناز ناز
واه کز این صورت ِ یکسر تو شنو پیغام ناز
زلف ِ مشکین موج ناز و ِقامتش رعنا بلند
رخ سپید همچو مه خوش رنگ اندر شام ناز
ناز اوبالای کوه و عجزما بر فرش خاک
کار دل هر روز، کوتل پیچ اندر دام ناز
پای لنگم آبله باران زخم احتیاج
سیع ناقص میزنم باسینه پر بر بام ناز
چشم مخمورش شرار جام ناز می مدام
می پرستان میکشد از چشم و ابرو جام ناز
شهپر دل را خدنگ ناز او تیری نشست
زخم من در سینه سوزد شور عشق نام ناز
غرق خون در بستر عجزم به درد و سوز دل
ناله، رنگ ناز دارم منظری ایام ناز
خون دل آرم (منش )بر پیش پای قاتلم
وصل این بسمل تسلسل می کشد درکام ناز
کمند چشم مردم تختهٔ شطرنج دنیا است
سیاهی یا سپیدی دام منزلگاه سودا است
حقیقت این سیاهی با سفیدی نقش مردم شد
دل آگاه نگهبان تحیر های عقبا است
رهٔ آرامش از رنج دو روز چرخ نشد اینجا
نفس آسوده خواهی زیست دنیا جای بیجا است
تلاش خانه و سامان و فرزندان نشد مطلب
جدا از حرص و کبر و کین درونت پاک هر جاست
اگر رنج تحیر میکشد هرجا دل آگاه
(منش) بردیده عینکها تصور نور فردا است
به عشقت سر سپردم یار نیستم پیشمانش
که تا جان در بدن دارم، کشم مضمون پیمانش
تمنای نفسهایم نوای نام تو باشد
اگر درگوش کس ناید شنو تو شور و افغانش
سر سوداکش و پر درد خود آرم به درگاه ات
اگر از مهر ورزی ها کنی یکدم تو درمانش
من و ترک هوای تو کجا ممکن شود دیگر
اگر جان ازبدن رفتی، نگشتی عشق نسیانش
نشاید شوق این دنیا دیگر مار سزد بی تو
وجوب عشق
به عشقت سر سپردم یار نیستم پیشمانش
که تا جان در بدن دارم، کشم مضمون پیمانش
تمنای نفسهایم نوای نام تو باشد
اگر درگوش کس ناید شنو تو شور و افغانش
سر سوداکش و پر درد خود آرم به درگاه ات
اگر از مهر ورزی ها کنی یکدم تو درمانش
من و ترک هوای تو کجا ممکن شود دیگر
اگر جان ازبدن رفتی، نگشتی عشق نسیانش
نشاید شوق این دنیا دیگر مار سزد بی تو
وجوب عشق تو بر دل سزد پیدا و پنهانش
اگر دنیا و نیرنگش بیاموزد جنون ما
تماشاگاه رسوایی بود تصویر شایانش
نشاید جیب پر سازد زخاک ما جهان غم
(منش )با صبر دل گنجی کنم تشویش پایانش
دل دیوانهٔ مردم که نادانیست پیمانش
فسونِ دارِ دنیا آید از سودا و سامانش
توای بیگانه، مردم دل ، برو دنبال فکر عشق
قوی شو بال و پرافشان تمنا کن ز عرفانش
برو دنبال درس و دفتر و اولاد خوب خود
شوی مشکور دربار فضیلت مآب سبحانش
دهد دنیا دو صد چرخی که آرد یک دل آگاه
صدای او طنین انداز دوری کار و فرمانش
صدای دل طنین اندازِ دوران میکند ساقی
اگر چی ه
دل دیوانهٔ مردم که نادانیست پیمانش
فسونِ دارِ دنیا آید از سودا و سامانش
توای بیگانه، مردم دل ، برو دنبال فکر عشق
قوی شو بال و پرافشان تمنا کن ز عرفانش
برو دنبال درس و دفتر و اولاد خوب خود
شوی مشکور دربار فضیلت مآب سبحانش
دهد دنیا دو صد چرخی که آرد یک دل آگاه
صدای او طنین انداز دوری کار و فرمانش
صدای دل طنین اندازِ دوران میکند ساقی
اگر چی هوش خلقان کور و کر آویز دورانش
بیاور باده گلگونِ صد سالِ صبوری را
که خم درجوش خون دارد تمنا تاک پیچانش
قلم مضمون آزادی نویسد نامه گلشن
ز او چون ناله بر خیزد، (منش) شعر گل افشانش
اگر نقش جهالت بار دوش بر دل ما است
دو صد حرف نمی دانم زبان، گفتارِ گویا است
همی خواهم زنور عالم دانا خبر گیرم
دل بیتاب نادان می تپد کوه ها بالا است
چو موری پای لنگم من ، شب تاریک در پیشم
همین دانشگهٔ عجزم مدد دل را تمنا است
دلی بی غم نمیباشد درین دنیای سرگردان
دوعالم محو آغوش نم اخبار، سودا است
به گوش ما و تو آید، به چشم ما و تو جوشد
خبر از س
اگر نقش جهالت بار دوش بر دل ما است
دو صد حرف نمی دانم زبان، گفتارِ گویا است
همی خواهم زنور عالم دانا خبر گیرم
دل بیتاب نادان می تپد کوه ها بالا است
چو موری پای لنگم من ، شب تاریک در پیشم
همین دانشگهٔ عجزم مدد دل را تمنا است
دلی بی غم نمیباشد درین دنیای سرگردان
دوعالم محو آغوش نم اخبار، سودا است
به گوش ما و تو آید، به چشم ما و تو جوشد
خبر از ساز و تصویری گل باغ تماشا است
دویدن یا تپیدنها به دنبالش اجل آید
دل ناگه ز تقدیرش خط چون بوریا را است
جهان از رنگ تمثیل قمر گلزار آورده
کتابش در ورق روز و شبم امروز و فردا است
منم محتاج آن لطف کز او عشقی به او ورزم
کین عمر گذارا را تمنا نور دارا است
توان دیدن بوی گل نرگس همی خواهم
چو زنبور عسل مغز غذا درمان اعضا است
دوچشمم غیر حیرتخانه تسلیم نمی بیند
دمی عینک به مژگان محرم اسرار دنیا است
هزار آیینه ،همراز ِ خموشی رنگ پرورده
صدا درگوش می آید اگر چشمان بینا است
( منش) درد نادانی عجین حال تو باشد
علاج زخم ما هرجا مدد با دست دانا است
Copyright © 2023 Poem - All Rights Reserved.تمام حقوق و امتبازات مادی و معنوی این گزینه برای ناشر محفوظ است
Powered by AHMAD MANISH احمد منش
We use cookies to analyze website traffic and optimize your website experience. By accepting our use of cookies, your data will be aggregated with all other user data.